بسیجی گمنام
شهید محسن شریفیان
تو این روزها که عده ای برای نشستن روی صندلی های مبله و راحت مجلس دارند خودشان را به در و دیوار می زنند
یادی می کنم از شهید فراموش شده ای که آن زمان دایی اش، نفر اول فرماندهی جنگ بود
ولی او گمنام و بی ادعا به عنوان یک بسیجی در عملیات ها شرکت می کرد
و همیشه هم در سخت ترین و خطرناک ترین جاها می رفت
شهید محسن شریفیان متولد بخش نوق رفسنجان
و از غواصان خط شکن گردان ۴۱۰ لشگر چهل و یک ثاراللّه
عاقبت در روز دوم عملیات خونین کربلای۴ به مقام شهادت رسید
عظمت ایثار و فداکاری این شهید را چند نفر می دانند؟؟؟
این عمق فاجعه است برای ما که در حواشی گیر کرده ایم
.
"اتحاد خود را حفظ کنید"
بخشی از وصیتنامه شهید:
.
« اسلام همواره در طول تاریخ در تمام ادوار با دشمنان خود در حال نبرد بوده است و همواره مردانی بوده اند که با کمک خود به یاری اسلام می شتافته اند و در این راه با خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده اند
هم اکنون نیز تنها یاور اسلام در صحنه نبرد با باطل همین ملت مسلمان ما می باشند
ملتی که جوانانشان از علی اکبر{ع} حسین{ع} و پیرمردانشان از حبیب بن مظاهر و کودکانشان از علی اصغر{ع} و زن هایشان از زینب{س} درس چگونه زیستن و چگونه مُردن را آموخته و همچون آنانند
من به عنوان یک رزمنده که با اختیار کامل و شناخت و آگاهی کافی به جبهه آمده ام تا به فرمان امام و به ندای هل من ناصر ینصرنی وی پاسخ گویم
هرگز دست از امام نکشید، امامی که هرگاه انقلاب ما به پرتگاه نابودی می رفت، تنها او بود که ما را رهنمون می نمود و این انقلاب را از سقوط حتمی نجات می داد
امت مسلمان، اتحاد خود را حفظ کنید
زیرا تنها چیزی که کمر دشمن ما را می شکند همین اتحاد می باشد و همین وحدت بود که انقلاب ما را پیروز کرده و در آینده نیز پیروز خواهد کرد
وصیت من به همکلاسی هایم این است که درس هایشان را بخوانند و در همه کار خیلی خدا را در نظر داشته باشند تا در همه کارهایشان موفق و پیروز گردند و جای مرا و سنگر مرا خالی نگذارند مواظب باشند که عوامل ضد انقلاب داخلی هرگز در صفوفشان رخنه نکنند
از همه به خاطر زحماتشان سپاسگذارم و امیدوارم که در کارها موفق باشند و اگر از من ناراحتی دیده اند مرا به بزرگی خویش ببخشند
وصیتنامه اینجانب محسن شریفیان
فرزند محمد »
.
هدیه به روح مطهر شهید محسن شریفیان و تمام شهدای گمنام
همه ما در این گمنامی سهمی داریم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
.
.
.
محسن ازدوستان صمصمی من بود که در سپاه پاریز مشمول بود .یه روز که من به عنوان بسیجی می خواست به جبهه اعزام بشم موقع خداحافظی چشاش پر اشک شد گفت کاش من هم میشد میومدم .گفتم خب بیا بریم گفت تهامی موافقت نمی کنه.گفتم بیا بامن بریم سپاه سیرجان اگه موافقت کرد که بهتر وگر نه تو برگرد پاریز باهم رفتیم سپاه سیرجون داشتم میرفتم دفتر فرمانده سپاه که یه نفر ازپشت دستشو گذاشت رو شونه ام وگفت جرا اخمات توهمند نکاه کردم دیدم خود فرمانده سپاه آقاتهامیه سلامی کردم وگفتم چرا با اعزام شریفیان موافقت نمی کنید لبخندی زد وگفت اگر موافقت کنم اخمات باز میشند گفتم ب ل ه .دستم رو گرفت وکف دستم نوشت با اعزام محسن شریفیان موافقت می شود.من خوشحال رفتم پیش مسول اعزام دستم رو نشون دادم...باهم رفتیم جبهه همون اول عملیات جفت دستهای محسن تیر خورد ولی خیلی زود دوباره برگشت جبهه .بعد از؟شهادت محسن تاز فهمیدیم که خواهرزاده هاشمی رفسنجانی بوده. چقدر دلم برای صورت مهربون وچشای؟گردش تنگ شده..روحش شاد