شهید حسین اسلامی 2

متن کامل وصیتنامه

"شهید حسین اسلامی"

معاون طرح و عملیات

لشگر ۳۳ حضرت المهدی {عجل اللّه تعالی فرجه الشریف} :

 « باسمه تعالى

بار دیگر شرمگینانه قلم در دست گرفته ام تا وصیتنامه بنویسم

نمى دانم از کجا شروع کنم و از چه بگویم

آیا از حق بگویم و سنگینى بارش یا از باطل و لذت هایش ؟

از مردان خدا بگویم یا از مردان حیوان صفت و از ناکسانى که در میان راه، شانه از زیر بار حق تهى کرده و دین خدا را رها نموده اند و به زندگى حیوانى بازگشت نموده اند

از کدامین یک ؟

ولى مى گویم و مى نویسم زیرا آنچه مرقوم شود درد دل دردمندی است که از طاغوت برید و چندین سال را در نور زندگى کرد و دید صفا و وفاى مردان راه، آن بلند همتان خداجوى را، و لذت عفو را چشید و خوارى گردنکشان را از نزدیک مشاهده نمود و مى نویسم به این امید که اگر هیچکس نخواند، فرزندم که خون من در رگ او هست، بخواند

آرى فرزندم براى تو بگویم :

روزگارى پدرت مدتى در سیاهى و تاریکى (دوران) طاغوت به سر مى برد تا اینکه در سال پنجاه و هفت فجر دمید و نور و روشنایى را در عالم ما پخش کرد

اسلام اقتدار پیدا نمود و اهریمنان سیه دل، فرارى شدند

اموالى از خدایان زور و زر مصادره گردید و تنى چند از آنها جام مرگ را نوشیدند و راهى جهنم الهى شدند

در آن روزگار صاحبان قدرت گزیده اى، سپاه اسلام را از ترس سلام مى دادند

ولى ناگفته نماند که در همان زمان تعدادی تزویرکار پیدا شدند و آیات عفو و بخشش الهى را خواندن گرفتند

کم کم کار خود را کرده و دوباره اموال مصادره شده اهریمنان ‌بازگردانده شد و جرقه هاى امید در دل آنان پیدا شد و با صورتى عوام فریبانه دوباره به چپاول خلق خدا مشغول ‌گشتند

مزدوران کار را به جایى رساندند که چنان با آیات الهى، بعضی بزرگان را خام نمودند که کمونیست ها آزادانه بى خدایى را اشاعه مى دادند و منافقین با استفاده از دختران سیه چشم و کلمات زیبایى مانند پیشتار خلق، جوانان مؤمن را از انقلاب جدا نمودند و آنان را به کشتن سالار شهیدان واداشتند

دشمنان خارجى هم جنگ تمام عیار را به انقلاب تحمیل نمودند و کاروان نه، بلکه کاروان ها از یاوران امام را از انقلاب گرفتند

بزرگ مردانى که به جز، به حق نمى اندیشیدند و به غیر از حق چیزى در نظر نداشتند

و اکنون من بنا به فرموده امام بزرگوارمان به دنبال این کاروان در حرکتم و امیدوارم این بار به آنان بپیوندم

و اما تو فرزندم به احتمال قریب به یقین آنگاه که توانى اسلحه در دست بگیرى جنگ خارجى نخواهیم داشت و من آرزو دارم که گلوله هاى آتشین تفنگت با کسب اجازه از مرجعى آگاه، قلب خدایان زر و زور را بشکافد و نه فرش هایشان بلکه اجسادشان را زیر پا له کنى

فرزندم با خواندن سطور بالا به کینه ام‌ نسبت به این نامردان و دشمنان خارجى انقلاب پى مى برى

ولى این نکته را بگویم که از اهریمنان داخلى و خارجى کثیف تر و منحوس تر

ناکسانى هستند که در میان راه بازگشتند و امام را در میدان نبرد تنها گذاشتند

و این نامردى را به خاطر ضعف نفس و خوشى چند روزه دنیا روا داشتند

البته حق نیز سنگین است و امتحان الهى یکى دوتا نیست

این دونان فرومایه، عدم سیاست بعضى از روحانیون و احیانا بعضى از هوس پرستى هاى آنان و بعضى نارسایى هاى انقلاب را بهانه قرار داده و به آغوش زنان دل خوش داشتند و به این امید نشستند که چه پیش آید تا خود را بدان صورت بیارایند

و اى کاش اسلحه بردوش مى گرفتند و در مقابل صف آرایى مى نمودند ولى این کار را نمى کنند و ناکس اند

ولى فرزندم بعد از این سه طبقه، تعدادى هستند که جوانمردند و آگاه، اوقاتى مى لغزند و اینان دست در دست خدا دارند و نمى لغزند مگر اینکه خدا آنها را نجات دهد

علامت این گروه این است که بعضى از صفات خوب را دارا هستند، مثلا راستگو و باشجاعتند یا عفاف مى ورزند

و اما تو، نمى دانم چه از آب در خواهى آمد ؟

ولى اگر مرد ره حق شدى، طى این مرحله، جز همرهى خضر مکن

چه حتما باید مرجعى و معلم اخلاقی داشته باشى

فرزندم آرزویم این است که قبل از هر چیز

خط شکن باشى (و خطر شکن)

اگر از دست ندهى در خون توست

مى دانى خط شکن یعنى چه ؟

یعنى با یقین به ضرر، وظیفه را انجام دادن

در حال نتوانستن ها، توانستن

بى همرهى یاران، رفتن

شهیدى گمنام بودن

راضى شدن به مفقودالاثر گشتن

و اما آنگاه که بالفعل این صفت را در خود دیدى تخصصى بیاموز، آنچنان تخصصى که دشمنان به وارد بودنت گواهى دهند و آنگاه بهترین یاور مرجعت خواهى بود

آرى کودکم، اگر مقامى بالاتر و شریف تر از این بود تو را به کسب آن سفارش مى نمودم

من آرزویم براى تو این است که اولیاء الله گمنام و شهید باشى، آن هم قبل از رسیدن به سن بیست سالگى و نپندار که بدون پیروى از مرجعى آگاه بدین مقام خواهى رسید

دومین سفارشم به تو این است که مادرت را خشنود نگه داری که این یکى از وظایفى بوده که من در اجراى آن کوتاهى نموده ام

سوم سفارش من این است که با ضعیفان مردم دوست باشى و همیشه به آنها محبت کنى

چهارمینش این است که کوه و اسلحه را از یاد نبرى که اولینش خشنونت یک مرد را به تو مى دهد و دومینش توأم با یاد خدا مبارزه با ستمگران را

اگر تو را استعدادى بود بعد از یاد گرفتن علوم اخروى، تخصصى بیاموز که ان شاء الله هیچگاه تهیدست نمانى

بر مصائب مولایمان حسین {ع} زیاد گریه کن و سعى کن شیعه او باشى که بدون پیروى از او، اگر ستمگر نشوى زیر بار ستمگران خواهى رفت

همیشه سعى بر این دار که به مقام رضا برسى که زندگى بدون داشتن این صفت، شکنجه گاهى بیش نیست

از اموال دنیوی به جز دفتری و خنجری و قمقمه ایی عراقی چیزی برایت به جا نگذاشته ام

از پوتین عراقى نیز استفاده ننما که طبق رساله امام چون برزیلى است چرم آن نجس محسوب مى شود

سعى کن که به جز از سفره دولت جمهورى اسلامى که همان سفره امام زمان {عج} است، غذایى نخورى که مى ترسم نان و نمک ناراضیان از دولت حق بر تو تأثیر بگذارد

اگر لازم شد که‌ به خاطر اسلام آبرویت برود و سال ها گوشه گیر شوى، ترسى به خود راه مده و مدت عمرت را با شرف و سربلندى به سر آور و بدان که تو وارث خون و شرف منى

پس انتقامم را بگیر و شرفى را که چندین سال است براى حفظ آن در جبهه ها به سر مى برم پاس دار و بدان که پاس نمى دارى مگر اینکه رساله مرجعى را عمل نمایى و در دامان حوزه ها پرورش یابى

اسلام، اى غریب، اى تنها، مى خواهم کتبا بنویسم و وعده نمایم که در شرایطى مانند کربلا نیز قرار بگیرى به فضل و رحمت کسى که تا اینجا دستم را گرفته تنهایت نخواهم گذاشت

اى عزیز، سنگینى بارت یکى یکى مردان راه را فرارى داده و آن نامردان مردنما به خاطر حمایتم از تو مرا ریشخند مى کنند ولى با یاد عظمت تو و به خاطر غریبی ات، تو را تا آخرین لحظات زندگى خاکی ام حمایت خواهم کرد

مبادا که بگذارم یاران بى وفایت، مظاهر تو را نابود کنند و من زنده باشم

والسلام

حسین اسلامی

مهر ماه شصت و چهار »

.

.

برای آشنایی با این شهید عزیز به پست قبلی مراجعه کنید

.

سلام و صلوات هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید حسین اسلامی

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین

.

.

.