خطاب به دوکوهه:
«من از تو که جدا شدم
در حقیقت با خودم وداع کردم
آن خودی که تو خوب می شناختی
نمی خواهم شرح درد دهم
فقط قدر خودت را خوب بدان دوکوهه
از امروز به بعد برای ما غمگین باش، برای ما گریه کن
با شهیدان که سخن می گویی از دردهای ما بگو
ای دوکوهه
سرزمین من
سرزمین زرنگی هاست
در آنجا پول سرنوشت ها را آنطور که می خواهند تغییر می دهد
از کاه، کوه می سازد و به راحتی دروغ گفتن، حق را ناحق می کند
آنجا تربیت شدگان تو
انسان های بی تدبیر و ساده و بی آینده هستند
هر که از پاکی سخن بگوید، شعر گفته است
هر که از درستی بگوید، دستش می اندازند
و هر که از شهادت، به تمسخرش می گیرند
برایش چاقو می کشند و دشنامش می دهند
اصلا بیا و با هم سری به آنجا بزنیم
اما ای دوکوهه مبادا طعنه هایشان دلگیرت کند
مبادا گستاخی هایشان آزارت دهد
زود خسته شوی، فریاد بکشی و ببُری
نه راستش را بخواهی تقصیری هم ندارند
آنها هیچگاه دوست داشتن را نفهمیدند
و عشق را ذره ای نچشیدند
و از فنا هیچ نخواندند
بیا و بر سر آنها که افسوس می خورند
که چرا جنگ زودتر از اینها تمام نشد، فریاد بکش
زخم های دلت را نشانشان بده و بگو به همه آنها
که فرزندان من، نجنگیدند تا جنگیده باشند
جنگیدند که تا استعدادهای نهفته آدمی را
برای آنها که از پاک ماندن ناامید شده بودند، آشکار سازند
بیا و با آنچه در حسینیه ات گذشت
تا بعضی مدعیان عشق حسین{ع}
که بزدلیشان آبرومندانه و خیلی شرعی از جبهه معافشان کرد
بدانند که اگر عاشورا زنده بودند
یقیناً در میان یاران اردوی اباعبداللّه حضوری نداشتند
بیا و ساختمان هایت را نیز به همراه آور
که تا آنها که مدینه فاضله بشری را تنها یک افسانه شیرین دانستند
با دیدنت بر چشمانشان آب بپاشند
آری تو باید با من بیایی، تو تنها شاهدی هستی
که برای شهادت دادنت نیازی نداری حتی کلمه ای سخن بگویی
تو یک پادگان نیستی، تو یک گلخانه بزرگی
شب های تو دوکوهه، همه شب قدر بود
و طلوع فجر تو هر صبح با سلام ملائکت از راه می رسید
چه توبه های عظیمی که در عمق تنهایی های بسیجیانت شکل گرفت
چه اشک ها که از اندوه هجر، نیمه شب ها بر زمین صبحگاهت نچکید
چه سجده های پاکی را که در جای جای کویت شاهد نبودی
حسینیه تو ساعت کار نداشت
همیشه درش باز بود، درست مثل درگاه خدا
ساختمان هایت هر کدام یک گلستان بود
تو را دوست دارم ای دوکوهه
که تجسم مظلومیت بسیجیان نشسته بر بال ملائکی
ای دوکوهه گنجینه حیات عصری
دیر نیست آن روز که بیایند
جستجوگران مشتاق طلای خوب ماندن
بیایند و با التماس از تو بخواهند تا برایشان رو کنی
از دفینه های مقدست
از ذخایر عالم بقایت
والسلام»
.
.
.