گنجینه تصاویر شهدا

به عشق سیدنا و قائدنا حضرت امام خامنه ای {روحی له الفداء}

گنجینه تصاویر شهدا

به عشق سیدنا و قائدنا حضرت امام خامنه ای {روحی له الفداء}

طبقه بندی موضوعی

به یاد اسطوره آذربایجانی سپاه پاسداران

"شهید محمد قنبرلو"

متولد= روستای قریس، خوی، آذربایجان غربی


- فرمانده گردان بدر

- فرمانده عملیات سپاه خوی

- فرمانده عملیات سپاه ارومیه

- فرمانده عملیات سپاه میاندوآب

- قائم مقام سپاه سلماس

- فرمانده محور لشگر ۳۱ عاشورا

و .....

او اسطوره ای بود که در اوج جنگ و با اینکه مسئولیت های فراوانی داشت ولی درسش را ادامه داد و در کنکور سال ۶۵ با رتبه ۵۳۰ در رشته حسابداری دانشگاه تهران قبول شد

.

عاشق و مرید شهید آقا مهدی باکری بود، می گفت:

بعد از آقا مهدی زنده ماندن ارزش ندارد و باید شهید شد و پیش آقا مهدی رفت

.

شهادت= فروردین ۱۳۶۶

شلمچه، عملیات کربلای ۸

مزار= گلزار شهدای خوی

.

"در مقابل عافیت طلبان ساکت نباشید"

بخشی از وصیتنامه تاریخی شهید:

.

« ای کسانیکه در مقابل این همه خون های به ناحق ریخته شده احساس مسئولیت می کنید

در این شرایط، اسلام عزیز حساس ترین لحظات تاریخ خود را پشت سر می گذارد و تمامی ایمان در مقابل تمامی کفر قرار گرفته است

و در این مبارزه نابرابر پیامبر اسلام{ص} و ائمه طاهرین{ع} نظاره گر نبرد بی امان و مقاومت بی دریغ شما هستند

امام امّت ندای "هل من ناصر ینصرنی" سر می دهد و تکلیف همه را روشن می سازد

چطور می توان ساکت نشست در حالیکه دل امام عزیزمان از دست طلحه و زبیرها و عافیت طلبان به درد می آید

چطور ممکن است انسان شاهد شهادت و سوختن پیکر مطهر باکری ها باشد

و خود گوشه ای بنشیند و در پی مقام و زندگی و رفاه باشد »

.

.

هدیه به ارواح مطهر و ملکوتی شهدای دلاور آذربایجان پرافتخار

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین

.

.

.

نظرات (۱)

  • رضا محمدی نیا
  • باسلام به روح ملکوتی شهید محمد قنبری فرماندهان سرفراز لشکر عاشورا. بعرض پوزش همسر فرزندان شهید علی آقا حسین آقا.من سرتیپ دوم پاسدار رضا محمدی نیا درسال۶۴فرمانده سپاه سلماس بودم.شهید قنبرلو قائم مقام این بنده بود.البته ایشان ساکنان همیشگی کوی دوست سرلشکر۳۱ عاشورا بود.وبه جهت مشکل ساختن جان پناه درخوی مدت کوتاهی به مجموعه قرارگاه حمزه پیوسته بود.مرتب درهرکلامی کلمه مهدی(منظور آقامهدی باکری)بود.میگفت من چون خانه ندارم اگرشهید شوم بچه ها بلاتکلیف می مانند.به محض تکمیل حداقلی خانه به جنوب می روم.ازایشان خواهش کردم چون شما مدت زیادی درجه بودید فرماندهی سپاه سلماس راقبول کنید تامن به جنوب بروم.می گفت آقا مهدی پیام داده هرچه سریع تر به لشکر بروم.بالاخره توافق کردیم من برای یک عملیات(والفجر۸) به جنوب بروم پس بازگشت.ایشان برود.توفیق حضور من عملیات والفجر ۸ به مجروحیت بستری شدن دربیمارستان در یزد شد.باتماس مرتب برای بازگشت من. مرخص شدن اعزام به تهران برای ادامه درمان.روزی متوجه شدم ایشان آمبولانسی ازسلماس برای انتقال ادامه درمان فرستاده است. ناچار باعصا ووضعیت مجروح به سلماس رفتم چندروز ی نگذشت که محمد به یار دیرینش رسید.ظاهرا خانه هم نه چندان تکمیل ولی قابل سکونت شده بود.قنبرلو نه تنها به لشکر عاشورا پیوست بلکه انتظارش درپیوستن به کارون شهدا نیز محقق شد.آنچه را که می گفت بعد از آقامهدی دیگر ماندن فایده ندارد. عملیات کربلای ۸ به کاروان شهدا پیوست..به یاد چهره خندان همیشگی اش:-)خنده کنان می گذری از بروم.     گریه کنان می نگرم سوی تو:-) شفیع ماباش ای شهید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">